ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت من هم به نوبه خودم عیدرو به شما و تمام ایرانیان عزیز در خارج و داخل کشور تبریک میگویم با تشکر از تمام شما عزیزان. ساکت نشسته ام وبه جستجو می پردازم تا راهی برای زندگی بیابم ، ولی افسوس که همواره پرنده شوم نا امیدی در آسمان زندگیم پرواز میکند که مبادا راه را گم کنم عشق را لطافت زندگی میدانستم و وقتی آن را از دست دادم، زندگی برایم مانند گوری آرام و خاموش شده است به آسمان می نگرم ومی گویم خدایا چرا مرا خلق کردی که این همه رنج کشم؟مگر گناه من چه بوده که باید زندگی رنجم دهد؟ چرا به کمکم نمی شتابی؟ مگر من بنده تو نیستم؟چرا در این دنیا کسی برایم نفرستادی تا مرا به خاطر خودم دوست داشته باشد. خدایا غم فروشی دوره گر شده ام و با شادی بیگانه تنهایی را دوست دارم،از دنیا و زندگی گریزان شده ام،احساس میکنم که مرداب عظیم درد و رنج شده ام وابر های سیاه آسمان به من می خندند. همچون معبود ناکامیها شده ام و ار مغان آورنده ی ناامیدی و دیگر آن همه شادی دوران را در خود احساس نمی کنم مانند دیوانه ای شده ام که به زنجیر کشیده باشند و مانند مرغکی اسیر در تنهایی وجدایی هستم و باده خوشبختی ام بر خاک ریخته شد،عشق نا شکوفه هایم هراسان از آغوشم گریخته اند خدایا دیدم دلم گرفته هوای گریه دارم کاش نغمه ای شاد ،دلنشین بودی کاش فقط مهربان ، فقط همین بودی 1) “ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم.” 2) “من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، 3) “دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم.” 4) “زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است.” 5) “در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها میتوان پل زد.” 6) “عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید.” 7) “اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود.” “بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید.” 9) “این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش دنیا را ارزشمند می کند.” 10) “اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست.”
برای تو می نویسم
تو این غروب غمگین درو از رفیق و یارم
دیدم دلم گرفته دنیا به این شلوغی
این همه آدم اما من کسی رو ندارم
دیدم غروب اما نه مثل هر غروبی
پهنای آسمون و هرگز ندیده بودم از غم به این شلوغی
دیدم که جاده خسته است،از این که عمری بسته است
اونم تمام حرفهاش یا از هجوم بارون یا از پلی شکسته است
من و غروب و جاده رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه یکی نکرد شکایت
گم شدیم از غریبی من و غروب و جاده
از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده
پر از غبار غم بود هر جا نگاه می کردی
کی داشت خبر که یک روز میری که برنگردی
دیدم غروبه اما نه مثل هر غروبی
پهنای آسمون و هرگز ندیده بودم از غم به این شلوغی
دیدم جاده خسته است،از اینکه عمری بسته است
اونم تمام حرفهاش یا از هجوم بارون یا از پلی شکسته است
اونم تمام راهاش یا انتها نداره یا در میونه بسته است
من و غروب و جاده رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه یکی نداشت شکایت
گم شدیم از غریبی،گم شدیم از غریبی من و غروب و جاده
از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده
کاش نجوایی بر عمر واپسین بودی
کاش آرزو نمی گشتی بر دل زار
کاش جلایی بر سنگ زیرین بودی
کاش نبود مس وجودم در راهت
کاش همیشه ستونی زرین بودی
کاش شعرهایم نبود رو به انتها
کاش شعری تازه و بیت آفرین،بودی
کاش تَف نهان و شکیب بی حاصل نبود
کاش قطره آبی بر آتش درون بودی
کاش غروری بر دلنوشته هایم گشتی
کاش جانی تازه بر سر انگشتان بودی
کاش همچو سال ،بهار را مژده می دادی
کاش قاصدکی خوش خبر بر جان شیرین بودی
کاش عجین نبود هم من با غم تو
جوانی ام به هوای تو بی خیال گذشت
ز عمر وعده ی تو سالیان سال گذشت
به بی خیالی خود هرشبانه می خندم
شبانه های من اینگونه بی خیال گذشت
هزار حرف گره خورده ماند در دل من
و دست وپنجه دل خسته در جدال گذشت
چقدر پرسش من بی جواب ماند از تو
چقدر تاب دل آرام وبی سوال گذشت
امید را نتوان از رواق سینه زدود
اگرچه عمر به ناکامی و ملال گذشت
به رنگ آبی عشق تو لحظه های شبم
به شعر حافظ و دلشوره های فال گذشت
نمانده ای که مرا صاحب کمال کنی
دریغ ازآن همه عمری که بی کمال گذشت
خوشم که عمر به یاد تو مهربان سر شد
اگرچه تلخ وهرچند بی وصال گذشت
می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد
در دایره حضورش تو را به من نشان دهد
می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم
هر وقت دلم هوای تو را کرد
عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند
می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم
که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند
دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد
می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند
پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار مرا هم شنیدند
عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند ...
" نازنینم،
این دل نوشته از آن توست، تو که هر دم ندایی بر لبانم هستی، تو که نور
امیدی بر چشمان منی. شانه هایت را جایگاه امن گریه کردن می دانم، تو را
برای دوست داشتن دوست می دارم. فاصله بین ما چه غوغا کرده است، کجایی زیبا ترینم که دلم آشوب بر پا کرده است. تو می دانی که من عاشق ترینم، نازنینم با
تو من صادق ترینم. تو آنی، که آنی دل ربودی از من و من سر مست و مدهوش
گفتم:... دوستت دارم! تو همانی که نمی دانی که چگونه با صدایت دل می نوازی
و با نگاهت نور می پردازی... نازنینم، تو بدان که من عاشق ترینم، این منم که بی تو ... تنها ترینم!
نازنینم، بهترینم ... این منم، عاشق ترینم!
سام کین
و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر
شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت.”
جولیا رابرتز
ناشناس
آنتونیو دو سنت اگزوپری
هانس نوون
کی نودسن
ناشناس
هلن کلر
فرانکلین پی جونز
هرمان هسه
پسر گفت : نه ، نیستی
دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟
پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم
دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟
پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم
دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش
میکرد ، پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :
تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی
من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را
و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد.
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |