سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

دستم ز دلم پاک بریده ست بیا

امشب شبِ معراج سپیده ست بیا

از ترانه هایی که ز باران بارید

خشکی ِ وجود من شنیده ست بیا

عمریست که ساز دل نوایش سفرست

امروز به ساز خود دمیده ست بیا

ان مرکب تیز پا و مغرور زمان

در خاطره ی زمین رمیده ست بیا

من خاکم و قطره ای نثارم کردند

خاکی که به معرفت رسیده ست بیا

خاکی که اسیر پستی و خاری نیست

مرغی ست که از قفس پریده ست بیا

چشمان همه انتظار باران دارند

این خاک که باغبان ندیده ست بیا

این کودک خام و بنده ی رام کنون

پیری ست که عاقبت چشیده ست بیا


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:26 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

اگر عشق نبود چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم، به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ آری! بی گمان پیش از این ها مرده بودیم، اگر عشق نبود..

 

بگذارید و بگذرید،ببینید و دل نبندید، چشم بیندازید و دل نبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت..


زندگی دو چیز به من آموخت:آرزوی مرگ و مرگ آرزو!

 

فاصله با آرزوهای ما چه کرد؟ کاش می شد از عاشقی هم توبه کرد!


از قدیم ندیما گفتن واسه کسی بمیر که برات تب کنه! (قدیمیا چه پرتوقع بودن!!!)


    

هیچ کس از راز دلم آگاه نیست. هیچ کس از آه دلم به جز تو خبر ندارد. من در مسیر قلب توام چون مسافری، و مقصدم افق دور چشمان توست.


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:25 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

پسر به دخترگفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجود تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت.... ممنونم.

تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد حال دختر خوب نبود.... نیاز فوری به قلب داشت... از پسر خبری نبود... دختر با خودش گفت: می دونی که من هیچ وقت نمی ذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فداکنی.... ولی این بود اون حرفات؟... حتی برای دیدنم هم نیومدی... شایدمن دیگه هیچ وقت زنده نباشم... آرام گریست و هیچ چیز نفهمید....

چشمانش را بازکرد... دکتر بالای سرش بود گفت چه اتفاقی افتاده؟... دکتر گفت نگران نباشید ... پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید... در ضمن این نامه برای شماست...

دخترنامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت نبود....بازش کرد درون نامه چنین نوشته بود...

سلام عزیزم الان که این نامه رو میخونی منم در قلب تو زنده ام...ازدستم ناراحت نباش که بهت سرنزدم... چون می دونستم که اگه بیام هرگز نمیذاری قلبمو بهت بدم. پس نیومدم تا این کارو انجام بدم ...امیدوارم که عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت...)

 

دختر نمی تونست باور کنه... اون این کار و انجام داده...اون قلبشو به دختره داده بود...

آرام آرام اسم پسر رو صداکرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد... وبا خودش گفت: چرا حرفشو باور نکردم...


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:22 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

تقدیم به اونی که .....

نامه ای که هیچ وقت به دستش نمی رسد

سلام مهربانم می دانم که بامن قهری

اما به قصد کشیدن نازت به روی غرور سیلی زدم اما تو بر روانم سیلی نزن

وقتی تورا رنجاندم از درون شکستم اما غرور مانع از آن شد که تو را ببینم

وتو چون سنگ صبوری کردی ودم بر نیاوردی

وقتی برای بار دوم تورا از خودم راندم چنان بر روح لطیفت سنگین آمد که ... رفتی

آن لحظه نور عشقت چنان چشم هایم را زد که مانع از دیدن غرور شد

باعث شد ببینم چهره رنجورت را , می دونی که چی کشیدم

دیگر نه کاری از دست تکبر برمی آمد نه غرور

با خودم گفتم

چه طور به خودم جرات دادم به تو انقدر ظلم کنم اما رفتار تو هر آن بدتر می شد

شروع کردم به راز ونیاز با خدا,ازش خواستم که تو را به من بدهد

زیرا در غیر این صورت بی صدا می مُردم , وقتی که صبح لبخند شکسته تو را دیدم

فهمیدم که خدا من را بخشیده

اما تورا نمی دانم

زیرا که پر رنگی غم را درچشمایت دیدم

که یاد آوار بی خردی من بود


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:20 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |



بی تو، آغوش غمت شد بسترم ****  رفته رفته، در تو حل شد پیکرم

هر کجا می خواهی ای طوفان ببر**** حالیا، افتاده چو مشتی پرم

بار سنگین ندامت را به دوش   ****  تا غروب زندگانی می برم

کاش می آمد ز دامان سحر      ****  خواب جاویدان، به چشمان ترم

بی تو ای جام بلور آفتاب       ****   تیره تر از رنگ شب شد اخترم

تا که رفت از باغ دل، خورشید عشق **** خشک شد دیگر، نهال باورم

با غزل می گویم ای همچون غزال **** کاین زمان خاموش چون


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:18 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

زمان طولانی میشودبرای کسانی که غصه دارند.کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند. دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند اما.................... اما ابدی میشودبرای کسانی که عاشق هستند

شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی... سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی


ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی , در دلش خنده کنان دریا گفت ابر بارنده تو خود از مائی

اگریه روزفکرکردی که نبودن کسی بهترازبودنشه چشمات ببند.اون لحظه ای که اون کنارت نیست رو به خاطر بیار.اگر چشمات خیس شد داری به خودت دروغ میگی وهنوز دوستش داری.

نقل قول از شکسپیر. نقل قول از داوینچی. نقل قول از چارلی چاپلین. سخنان بزرگان

زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم دریاب مرا ساقی والله که چنینستم ای ساقی مست من بنگر به شکست من ای جسته ز دست من دریاب کز آن دستم بستان قدح از دستم ای مست که من مستم

حکایت جالبی ست که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند


کورش کبیر گفته:اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید


وقتی برگهای پاییزی رو زیر پاهات له می کنی یادت باشه همون برگها یه روزی بهت نفس می دادن


غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم


زندگی مثل پیانوست، دکمه های سفید برای شادی و دکمه های سیاه برای غم اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سیاه و سفید را با هم فشار داد


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:15 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

چنتا sms براتون گذشتم امیدوارم خوشتون بیاد راستی نظر یادتون نره

عشق مثل یک گنجشک کوچولومیمونه.. اگه محکم بگیریش میمیره.. اگه شل بگیریش میپره.. پس سعىکن طورىبگیریش که آروم آروم تودستات خوابش ببره

 

 

 

 

دوست دارم اشک باشم گوشه چشمت نشینم تااکرروزى بیفتم صورت ماهت ببوسم.

 

 زیرسیکاری بااینکه میدونه سیکار همیشه دلشو میسوزونه بازم اونو تو دلش جامیده ‎، زیرسیکاریتم رفیق‎.‎

 

 

 

درگلستان خیالم ندهد هیچگلی بوی تو را,تو گل ناز منی ازدور می بوسم تورا.

 

 

 

شباهت دخترخوب بادایناسور:نسل هردومنقرض شده و شباهت پسر خوب باپری دریایى:هردو ازاول افسانه بودند.

 

 

 

1169 سال‎ است‎ که‎ رادمردى‎ منتظر‎ 313 مرد‎ است‎!
ای‎ خدا‎! مرد شدن چقدر زمان میبرد.
 


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:14 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

اگر دریای دل آبی‌ست..تویی فانوس زیبایش..
اگر آینه یک دنیاست..
تویی معنای دنیایش


تو یعنی دسته‌ای گل را....
ز آن سوی افق چیدن

تو یعنی پاکی باران....
تو یعنی لذت دیدن...
تو یعنی یک شقایق را ...
به یک پروانه بخشیدن...
تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن..

تو یعنی یک کبوتر را
ز تنهایی رها کردن...
خدای آسمان‌ها را... به آرامی صدا کردن...

تو یعنی مثل نیلوفر همیشه مهربان بودن..
تو یعنی باغی از مریم...
تو یعنی کهکشان بودن....

تو یعنی چتری از احساس برای قلب بارانی
تو یعنی پیک آزادی....
برای روح زندانی...

تو یعنی در زمستان‌ها... به فکر پونه افتادن.
تو یعنی روح باران را...متین و ساده بوسیدن...
و یا در پاسخ یک لطف... به روی غنچه خندیدن...

اگرچه دوری از اینجا...تو یعنی اوج زیبایی...
کنارم هستی و هر شب ... به خوابم باز می‌آیی
...

نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:11 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

باران که بزندتازه آسمان می‌شود

عین این دل من،

بی‌ستاره و مه‌آلود،

آنوقت این دل بی‌همراه

می‌خواهد که بخواند

نمناک، چون نوای باران؛

می‌خواهد که آواز در آواز باران بیفکند،

چندان که آسمان هم نداند؛

این نوا از کدامین برآمده!

به‌گاه رعد اما،

سکوت می‌کند این دل،

که شهرآشوب نمی‌داند!!!


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:8 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

مرغان دریایی مهاجر

بی آشیان به هنگام زندگی...

بی گور وقت مرگ...


نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت 6:7 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس