سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

با غرور بی دلیلت منو آزار نده
به منه خسته و بی حوصله هشدار نده
بزار این سکوت سنگین به شکستن نرسه
به خودت تو بیش از این زحمت اقرار نده
به خدا من خودم رفتنیم
واسه دیگران تو شمعی
واسه من خاموش و غمگین
برای خودی تو دردی
واسه غریبه تسکین
واسه دیگران حقیقت
واسه من عین سرابی
برای همه ستاره
واسه من مثل شهابی
وقت و بی وقت لحظه ها رو به دلم زهر نکن
بیا و این دم آخر صحبت از قهر نکن

بیا و این دم آخر صحبت از قهر نکن

بخدا من خودم رفتنیم

به خدا

به خدا ...


نوشته شده در پنج شنبه 88/1/27ساعت 5:58 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

alt
ادامه مطلب...
نوشته شده در پنج شنبه 88/1/20ساعت 6:29 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 5:4 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


                         اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست


                          به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم


                             مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد


                     مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم


                                         بگو معنی تمرین چیست ؟


                                     بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟


                                             بریدن از خودم را ؟


                         مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...


              از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم


                           همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد


         تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند


                            نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...


                                   هوای سرد اینجا رو دوست ندارم


                              مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام


نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 4:26 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دردمندم
کن زخم اشنایم...ای تار نوای تیرگی سرنکنی...جز عشق مرا به هیچ ساغر
نکنی...چون زخمه رسد به جانت ای مرسه جان...درد دل خود به جان دلبر نکنی


نام...عاشق
دل شکسته....لقب...بی کس تنها ...نام پدر...دریای غم...نام مادر ...تشنه
محبت...جرم...عاشق شدن...عاقبت نابودی فنا...........................از
روزی که حضورت معنای زندگی ام شد...تنها کسی که حکایت بی هنتهای عشق را در
گوش جااااااااااااانم زمزمه کرد....تو بودی عشق من......


می
خواهم از زمانی که برایم باقی مهنده در کنار تو لذت ببرم...شاکر روزهایی
که هر یک به هدیه بی مانندند...رویاها و امی دهایی که هر یک امکان امید
شدن دارند...و عشق ها و مهربانی ها که هر یک فرصت تجربه کردن دارند...یک
روز روز ااخر ما خواهد بوووود....


دوست
داشتم...دوست داشتم زاغکی باشم خالی از معنای عشق...دوست داشتم کسی بودم
اندر وادی عشق...دوست داشتم رها بودمکمند هر چه دل...دوست داشتم ای کاش
هرگز عاشق نبودم من...دوست داشتم امه مهربان بود همدم من...عزیزم


من بودم و سکوت ...وقتی که نام تو امد...دیوار بی اختیار به من تکیه کرد...


ارزوی من این است مثل یک سیم گیتار ...زیر دست تو باشم لحظه ی خوش دیدار


در
غروب سرد و غمگین دلت ...این منم دلگیرترین اوازها...در شکست شاخه های
اعتماد...محرم پر رمزترین رازها...با نگاهی سرد و خیس و دلشکن...میشوم
خیره در اغوش غروب...تا که شاید روزی در هوای انتظار...روزی یار من بیاید
از جنوب...این منم که حالا رو به جاده ها...خستهام در انتظار دیدنت...می
شمارم ثاتیه ها رو بی امان...هم زمان با لحضه رسیدنت


نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 4:24 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

 

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

 

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

 

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

 

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

 

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

 

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

 

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.

نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 4:14 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

بر روی کاغذ سفید با قلبی از محبت سرشار

خواستم واژه ای بنویسم که بماند در ذهنت یادگار


هرچه فکر کردم چه باید نوشت و این ورق راکرد سیاه


واژه ای به ذهنم خطور نکرد جز اینکه دوستت دارم بسیار


گرچه سخت است دوری ولی می دانم این را


که می کنمت هر روز یاد  ، آن هم بطور کرار


دلم به دلت گره خورده که نمی توان کردش باز


گره اش را با مهربانی کردی کور ای سالار


دستان گرمت را همواره باید فشرد با احساس


چون دستـانت گرمــایی دارنـد فــرار


لبان سرخت را باید بوسید از دور


این کار را باید کرد هر روز تکرار


واژه ها در برابر خوبیهایت کم است آقا


بگذار تمامش کنم همین جا با اصرار


فقط بگویم یک کلام ندای قلبم را


که دوستت دارم، دوستت دارم بسیار بسیار ...


نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 4:11 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی


برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم … اما


برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم … 

نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 4:4 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

» از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است.
» از استاد هندسه پرسیدندعشق چیست؟ گفت: نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
» از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت: سقوط سلسله ی قلب جوان.
» از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت: همپای love است .
» از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .
» از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.
» از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد



نوشته شده در دوشنبه 88/1/17ساعت 7:36 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

اگر تار بودم آهنگ دوستت دارم را برایت می نواختم
اگر بهار بودم شکوفه ها را برایت تقدیم می کردم
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غبار غم ها رااز دلت بزدایم
ولی افسوس که نه تارم نه بهارم نه بارانم
ولی هر چه هستم با تمام وجود فریاد می زنم
« دوستت دارم »



نوشته شده در دوشنبه 88/1/17ساعت 7:31 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس