سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 6:16 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دستت را بزار رو قلبت این ساعت عمرت که داره تیک تیک می کنه . جالبه همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس را شروع کرده!!

 

می دونی چرا رنگ غروب سرخه؟ چون خورشید وقتی می بینه من وتو با هم دوستیم آتیش می گیره

 

 

بی تو نه امور جهان لنگ میشه نه بین زمین و آسمون جنگ میشه ، نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه ، فقط دل من واسه تو تنگ میشه

 

اگر در زندگی جرأت عاشق شدن را نداری، لا‌اقل شعور معشوقه بودن را داشته باش

 

یه
شب یه ستاره شانس از آسمون افتاد رو زمین بهم گفت دنیارو می خوای یا یه
دوست خوب ؟؟؟ گفتم هیچ کدوم ! چون یه دوست دارم که واسم مثل یه دنیاست

 

 

خدا گردو را می دهد اما ان را برایمان نمی شکند

 

سلام به نازنینی که دیروز عاشقی مان مرا بیش از غرورش دوست داشت و امروز عاشقی که بالارفتن از صخره ها کمی دشوارتراست غرورش را بیش از من دوست دارد !!!


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 6:14 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

من به2: چیز می ورزم:

 1: و دیگری وجود .

 به دو چیز اعتقاد دارم:1: خدا ودیگری تو.

 من در این دنیا 2: چیز می خواهم1: تو ودیگری خوشبختی تو.

 من این دنیا را برای 2 چیز می خواهم: 1: تو و دیگری برای با تو موندن.

 دوست دارم وقتی دلم برات تنگ میشه پشت ابرا برات گریه کنم

پس هر وقت بارون اومد بدون که دلم برات تنگ شد

تقدیم به همهء اونهایی که گرمی عشق رو حس کردن


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 6:12 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

فاصله با آرزوهای ما چه کرد .... کاش می شددرعاشقی هم توبه کرد

 پائیزفاصله سختیست برای تنهایی و من چه بد فراموش کرده بودم که بایدبه تنهایی بر تنهاییم غلبه کنم.

طرح چشمانت زمین محبت بود و من قانون جاذبه ات را روزی که سیب سرخ دلم افتاد فهمیدم.

                                            

 به عشق گفتم : تا تو رو دارم تنها نیستم من رو تنها گذاشت و رفت ....

به احساس گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم من رو تنها گذاشت و رفت ....

به وفا گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم اونم  من رو تنها گذاشت و رفت....      

ولی وقتی به تنهایی گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم ، موندو همدمو مونسم شد.

 


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 6:10 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

واستم برات هدیه ای بفرستم;

نسیم گفت : مرا بفرست تا موها یش را نوازش کنم .

باران گفت : مرا بفرست تا صورتش را بشویم و اشک ها یش را پاک

کنم .

ناگهان قلبم گفت : مرا بفرست تا دوستش بدارم ...

و تنها تو همه وجودم شدی ...........



نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 6:8 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

      -آخر لحظه-

 

   چشم در چشم هم

 

    آخرین بوسه

 

    آخرین نگاه

 

    آخرین شعر ترم

 

    آخرین قطره اشک

 

 

    شعرم از چشم تو می جوشد

 

    راه بر گونه ی تو می جوید

 

     و نهایت به لبت می ریزد

 

    آغوش آخر در تب و تاب

 

    دست من سرد، بی تاب

 

    لب من می لرزد،

 

    از لبت می پرسد:

 

   بازگشت را آیا

 

                    امید هست؟


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 5:20 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


                                                     
‎گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم
«باید برم» برای تو فقط یه حرف ساده بود
کاشکی می دیدی قلب من به زیر پات افتاده بود
شاید گناه تو نبود، شاید که تقصیر منه
شاید که این عاقبتِ این جوری عاشق شدنه

ادامه مطلب...
نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 5:14 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

من می گویم

گفتم که دوستت دارم ، گفتی که باور نداری
گفتم این کلمه را از حفظ نمی گویم از ته دلم می گویم ، گفتی دلم را نیز باور نداری
سکوت تلخی کردم و از ته دلم آه کشیدم. مدتی سکوت با چشمانی خیس
گونه ام خیس شد و قلبم شکسته
گفتی که تو قلبم را شکستی ، گفتم که قلبت شکسته نشد ، احساست در هم شکست
گفتی سکوت کن میخواهم گریه کنم ، من نیز سکوت کردم و با گریه تو نا آرام شدم و اشک ریختم


گفتی بی خیالی از اشکهایم ،چیزی نگفتم ، و باز سکوت و یک آه تلخ
گفتی کاش که عاشق نمی شدم ، گفتم عاشقی همه این دردها را دارد
گفتی خسته شدی از همه کس ، گفتم من با تو می مانم
گفتی خیلی تنهایی ، گفتم کسی که عاشق است تنهایی را نمی شناسد
و باز گفتی تنهایی ، گفتم کسی که عاشق است قلب یارش باید همان تنهایی او باشد
گفتی که این حرفایت تکراری است ، گفتم به جز تکرارش راهی نیست

گفتی که آغوشت را میخواهم ، گفتم که منتظر بمان عزیزم
گفتی که شانه هایت را میخواهم ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم
گفتی که تو از حرفهایم پریشانی ، گفتم حرفی نیست و حرفهایت شکنجه ای بیش نیست
گفتی که لبخندی بزن ، گفتم که حس لبخند نیست
گفتم با اینکه این کلمه تکراری است و با اینکه باور نداری باز میگویم که دوستت دارم
چیزی نگفتی و سکوت کردی


گفتم که دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم و اشک از چشمانم سرازیر شد
و باز چیزی نگفتی و به جای سکوت اینبار تو نیز مانند من اشک ریختی


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 5:7 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

حقیقت دارد که تو می‌توانی با دست‌های من
     سه تار قلم مو را بنوازی و نُت‌های رنگ پریده را  فیروزه‌ای کنی
    ( باید بسیار زیسته باشی که این همه از آسمان آکنده‌ای)

    حقیقت دارد که من می توانم با شعر های تو
    با باران مشاعره کنم .. و بند نیایم
    ( باید بسیار گریسته باشم که این همه در واژه های تو غوطه‌ورم‌)

   تا من بنفشه ها را  میان شب های زمستان قسمت کنم ،
   تو یک خوشه انگور به صدایت  تعارف کن
   خطی از شعرهایت را که بخوانی ،سال ، تحویل می شود
   (حقیقت دارد که در حضور تو بودن .. همیشه از نبودن زیبا تر است
 دوست دارم....

نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 5:6 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عشق خاطره ای است که زمان را توان نابودی آن نیست.

نوایی است روح پرور. شاد و خوش آهنگ. نوایی که ترنم آن

به گوش نمی رسد.


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 5:2 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس