زیبایی ام را پایانی نیست و هراس کودکانه ام را از پای در می آورم دختری که در چشمهای من،تو را جستجو می کند دروغ است این جا فقط پسری است که هر روز از تو می پرسد! پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوری گُر میگیرم ...
دعا کنم که این نفس،تموم شه تا سپیده ...
کسی نفهمه عاشقت، چی تا سحر کشیده ...
این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...
آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...
گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...
اگه یروز برگشتی و گفتن فلانی مرده ...
بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده
گریه نکن برای من قسمت ما همینه ...
دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه ...
این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...
آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...
گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...
برام دعا کن عـــــــــشــــــــــق من ... گفت: ****** بازی از نوجوانی پرسید عشق چیست؟ گفت:****** رفیق بازی از جوانی پرسیدم عشق چیست؟ گفت:****** پول و ثروت از پیرمردی پرسیدم عشق چیست؟ گفت:****** عمر از عاشقی پرسیدم عشق چیست؟ چیزی نگفت****** آهی کشید و سخت گریست ................................... خورشید باش نخواستی به کسی بتابی نتوانی یکی بود یکی نبود اون که بود تو بودی او که تو قلب تو نبود من بودم موج اگر می دانست ساحل هیچگاه دستش رو نمی گیره هرگز برای رسیدن نفس نفس نمی زد وقتی که تو به دنیا اومدی بارون می اومدولی ابری تو آسمون نبود اون فرشته ها بودن که گریه می کردن چون یکی از اونا کم شده بود زندگی رسم خوشایندی نیست زندگی اجبار است لاجرم باید زیست هر کی یه روزی می آدئ یه روزی می ره یکی با دلش می ره یکی با پاهاش ولی مواظب باش کسی با پاهای خودش از دلت نره فرقی نمی کنه برکه ی آبی کوچکی باشی یا دریای بیکران زلال که باشی آسمان در توست پلک های مرطوب مرا باور کن این باران نیست که می بارد صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزد وقتی صدای sms میاد به این معنیش این نیست که مسیج داری معنیش اینه که یکی به یادته یک روز دل نشست با خودش فکر کرد و گفت:از این به بعد سنگ می شم سنگ شد رفت میون سنگها نشست اما اونجا هم عاشق یه سنگ شد!!! تو یک بار از کنار دریا رد می شوی اما موج هایش برای بوسیدن جای پاهات یک عمر می آیندو می روند خوشبخت ترین و خوش شانس ترین و سعادتمندترین آدم این تو تو تو تو نیستی ؟!!!!اونیه که تو رو داره اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی سه تا چیز هست که متعلق به توست ?-خدای مهربان ?-فکرهای قشنگ?-فلب کوچولوی من همه میگن باید برای رسیدن به عشق باید از تمام دنیا گذشت ولی تو که دنیای منی چطور از تو بگزرم؟! زندگی مثل شطرنج می مونه.....اگه بازی بلد نباشی همه می خوان یادت بدن.....ولی اگه خوب بازی کنی همه می خوان شکستت بدن رک بهت بگم دیگه از چشمام افتادی فهمیدی؟افتادی صاف تو قلبم صد بار قسم خوردم که نام تو را بر زبان نیاورم ولی افسوس که قسمم نام تو بود!!!! به خیال تو به سر بردن اگر هست گناه ......با خبر باش که من غرق گناهم می خوام قلکمو بشکنم با نصفپولش نازتو بخرم با نصف دیگه مداد رنگی بخرم ناز تو بکشم دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد از اشک پرسیدم چرا می دونی چرا بین انگشتهای دست فاصله است؟چون یکی تو این دنیاست که انگشتاش این فاصله رو پر می کنه
یک شب آمدی از راه، شب که نه، غروبی بود
دختر:خوشگلم پسر:نه دختر:دوستم داری پسر:نه دختر :اگه بمیرم برام گریه نمی کنی پسر:معلومه که نه دختر اشک تو چشماش جمع شد پسربغلش کردوگفت:تو خوشگل نیستی زیباترینی...دوستت ندارم عاشقتم اگه بمیری برات گریه نمی کنم...منم میمیرم آدم ها در دو حالت همدیگرو ترک می کنند : اول اینکه احساس کنند کسی دوستشون نداره. و دوم اینکه احساس کنند یکی خیلی دوستشون داره.. هرگاه شادم یاد تو غمگینم می کند. هرگاه غمگینم یاد تو شادم می کند. پس هر دو را دوست دارم چون حکایت از تو می کند. دوری جستن از انسانهایی که دوستشان می داریم بی فایده است. زمان به ما نشان خواهد داد که جایگزینی برای آنها نخواهیم یافت... گفتی روزی وقتی پایان داستان هوس بازان کسی را که زیبا می بینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا میببنند بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند، و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نمی خواست عشق حقیقی مثل روح است افراد زیادی درباره ی آن صحبت میکنند ولی تعداد محدودی آن را دیده اند لذت عشق ؛ زمانی که آن را نثار میکنید بیشتر از زمانی است که دریافتش میکنید ســکــوت ســـرشـــار از نــاگفتنـــی هـــاســت... بخوان آنچه ازعمق وجودم درنگاهم پیداست چه مغرورانه اشک ریختیم چه مغرورانه سکوت کردیم چه مغرورانه التماس کردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم هدیه خداوند را ازهم پنهان.. ســکــوت ســـرشـــار از نــاگفتنـــی هـــاســت... بخوان آنچه ازعمق وجودم درنگاهم پیداست چه مغرورانه اشک ریختیم چه مغرورانه سکوت کردیم چه مغرورانه التماس کردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم هدیه خداوند را ازهم پنهان..
وقتی که در چشمان تو به خواب می روم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بی پروا دوستت دارم
و چه بی نشان تو را گم می کنم
وقتی که دروغ می گویم
یکی داشت یکی نداشت اون که داشت تو بودی اون که جز تو کسی را نداشت من
بودم یکی خواست یکی نخواست اون که خواست تو بودی اون که نخواست از تو جدا
بشه من بودم یکی گفت و یکی نگفت اون که گفت تو بودی اون که گفت دوستت دارم
رو به هیچ کس جز تو نگفت من بودم یکی رفت یکی نرفت کسی که رفت تو بودی
.......دوستتدارم
اومدی؟گفت آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جایی برای من نیست
دیدمت دلم لرزید، این شروع خوبی بود
چشمهایت انگاری چشمهی نجابت بود
آمد او - به خود گفتم : آن که توی خوابت بود
چشمهات میگفتند: عاشقی نخواهی کرد
دور میشدم گفتی: صبر کن! ببین! برگرد
عاشقانه خندیدی، دستمان به هم پیوست
خلوت قشنگی داشت کوچهای که یادت هست
کوچه را که یادت هست، بافتش قدیمی بود
و همیشه میگفتی: خلوتش صمیمی بود
با بهانهی باران، چشمهایمان تر بود
کوچه؛ من؛ تو؛ باران، آه ! راستی که محشر بود
تازه اول شب بود، زود بود برگردیم
میروی سفر گفتی گر چه دور خواهی شد
زود باز میگردی، کاش باورم میشد
در کنار تو آن شب مملو از سخن بودم
فکر میکنم گاهی : آنکه بود، من بودم؟
آنکه شعرها میخواند، آنکه التماست کرد
میروی برو ... اما، زودتر کمی برگرد
بیجواب گم میشد سایهات میان شب
تا سپیده باریدیم : من و آسمان شب
بعد رفتنت ماندم در هجوم تنهایی
حس مبهمی میگفت: میروی میروی نمیآی
که دگر در تو چنان حوصله ای نیست گفتم که مرا دوست نداری گلهای نیست رفتی
و خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئلهای نیست
مردی نزد عارفی رفت و گفت ای عارف جمله ای بگو که وقتی ناراحتم خوشحالم
کند و وقتی خوشحالم ناراحتم کند! عارف گفت : "این نیز بگذرد"
دستان مهربان تو نباشد
بگذار قصه گو هر طور که می خواهد
داستان را ادامه دهد
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |