سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

چشم من بیا من رو یاری بکن


گونه‌هام خشکیده شد کاری بکن


غیر گریه مگه کاری می‌شه کرد


کاری از ما نمیاد زاری بکن


اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد


تا قیامت دل من گریه می‌خواد


دل هیچکی مثل من غم نداره


مثل من غربت و ماتم نداره


حالا که گریه دوای دردمه


چرا چشمم اشکش رو کم میاره...


 


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/27ساعت 11:27 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

Said one oyster to a neighbouring  oyster, I have a very great pain within me. It is heavy and round and  I am in distress .

And the other oyster replied  with haughty complacence , praide be to the heavens and to the sea , I have no pain within me.

I am well and whole both within & without .

At that moment a crab was
passing by & heard the two oysters &  he said to the one how
was well & whole both within & without , yes u are well &
whole ,  but the pain that your neighbour beard is a pearl of exceeding
beauty.

صدفی به صدف همسایه گفت : " دردی شدید دارم . چیزی سنگین و گرد در درونم  رنجم می دهد."

صدف دیگر با حالتی حق به
جانب جواب داد : " آسمان و دریا را سپاس می گویم ، من دردی در درون خویش
ندارم ، در درون و بیرون حالم خوب است و سلامتم ."

در همان زمان خرچنگی از آن
حوالی عبور می کرد ، حرف های آنها را شنید ، و به صدفی که هم در درون و هم
در بیرون خوب و سلامت بود گفت : " بله ، تو سالم سلامتی ؛ اما دردی که
همسایه ات را رنج می دهد مرواریدی است به غایت زیبا."


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/27ساعت 11:20 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

اره
من اونم که گفتم واسه چشم تو دیونم اره من قول داده بودم تا تهش باهات
بمونم ولی پس دادی نگام رو زیر اواره غرورت من فقط یه کم شکستم خوب نگام
کنی همونم

 

غربت را نباید در شهری غریب یا در گم شدن لحظات اشنا جستجو کرد هرگاه عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد انگاه تو غریبی

 

اگه
شبی از شبای زمستون مسافری به عنوان گرمای نگاهت به تو پنا اورد تنهایش
نگذار شاید در گرمترین روزهای تابستان به خنکییه لبخندش محتاج باشی

 

لحظه ی پاک نیایش دارم از خدا یه خواهش/به سر دلهای سوخته بکشه دست نوازش

 

به یاد ارزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...


نوشته شده در دوشنبه 89/3/24ساعت 6:2 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

شاید
ان روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل
یاس نداشت باید این طور نوشت هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس
زندگی اجبار است

 

اگر روزی مقدر شد که با اشکت وضو سازم/خدا داند که با چشمت هزاران قبله میسازم

 

زندگی قصه ی تلخیست که از اغازش بس که ازرده شدم چشم به پایان دارم

 

هجوم خوابها پلک مرا از پا نمی انداخت/چه شبهایی طلوعت را به جانم منتظر بودم

 

زندگی همچو شمعیست که در بزم وجود به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است


نوشته شده در دوشنبه 89/3/24ساعت 5:58 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دیوانه

امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم

گلدان زرد یاد را با تو معطر می کنم        

 تو رفته ای ورفتنت یک اتفاق ساده نیست

ناچار این پرواز را این بار باور میکنم         

     یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من

به احترام رجعتت من نازکمتر میکنم       

     یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام

  

آنشب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم

صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن

من هم ضریح عشق را غرق کبوتر میکنم

شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو

یک روز من این شعر را تا اخر از بر میکنم

گر چه شکستی عهد را مثل غرور ترد من

اما چنان دیوانه ام که با غمت سر میکنم

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت 11:50 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دیگه خزون اومد،فصل تلخ ناامیدی

لحظه بی تو بودن،فصل سردزندگی

توی شب های سردش حتی ستاره ای نیست

نمیدونم آه خدایا مگه گناهه من چیست

شبی از شبای سردش دنبال مهتاب گشتم

دیدم آسمون سیاهه،حتی یه روشنایی نیست

توشبهای درازش مهمونم برف وباده

چاره نمونده برام همه جا سرده سرده

در اوج تاریکیه شبای بی سپیده

در اون شب سیاهی ستاره ای درخشید

ستاره ای تنها بود

تنهاتر از خدابود

گفتم که خسته ام من، از این شبای مرده

باخود عهد بست برم،آخه دل من مرده

گفت نمیدونی آخه، آسمون  همه جا این رنگه

چه اینجا باشی چه هرجا آسمون فقط یکرنگه

گفتم طاقت ندارم دیگه،طاقت این سیاهی

گفت میدونم سخته ،تو هم مثل من بی پناهی

دیدم شبهای اونم مثل مال من سرده

از خوشی های دنیا دلش سهمی نبرده

دیدم که دل اونم  مثل مال من خونه

اماباهیچکی  نگفته ازدرد این زمونه

گفتم ستاره من، تو مث منی، تنها

بیا باهم باشیم ،بشیم از تنهایی رها

تواون شب زمستون،تواون سرمای بیرون

دلش رو واسم واکرد، ستاره مهربون


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت 11:45 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

آسمون گریه نکن رو دل بارونیه من

بذار تا آروم بگیره این دل افسرده من

جوونی هامو که گرفت رسمه بی رحم زمونه

پیر اومدم ورفتم نگو نگیر بهونه

آسمون ابری نشو؛ستارمو پنهون نکن

اونم مث من تنهاست؛نکنه بی من بمونه

آسمون دلم پره از بدی های روزگار

میدونم که هیچوقت نمیشه فصل خزونه من بهار

سیاهی و بی پناهی قصه روزگارمن

گریه کردن کار شب این دل دیوونه من

همه غصه های دنیا با دل من رفیقن

انگار خونه ای آبادتر ازکنج دل من ندیدن

آسمون سه شنبه ها توخونمون پر از غمه

کبوترای حیاطمون دلاشون غرقه ماتمه

مادرم سه شنبه ها گریه امونم نمیده

کاشکی که بودی میدیدی ؛دلم چقد شده تکیده

غزل شب جداییت ؛تو دل سرد وخالیم

آهنگه دل منه ؛شده نغمه تنهاییم

آسمون گریه نکن رو دل دیوونه من

بذار تا آروم بگیره این دل دیوونه من

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت 11:44 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


             

آسمونو غم گرفته بعد پرواز نگاهت، از همون روزی که رفتی دیده ام مونده به راهت

جز وفا از من چه دیدی که از عشقم بریدی، خط باطل بر عبور از مرز خوشبختی کشیدی

ای که تقدیر دلم رو از سیاهی ها گرفتی، باورم نمیشه هرگز،‌ از گذشته ها گذشتی

بیا از غبار جاده که دلم خیلی گرفته، توی هر گوشه قلبم غزلی از غم نهفته

این امید ناامیده، اون که از خود بریده، زجر تلخ انتظار رو به یک نگاه خریده

باز امیدم به تو بسته ای سپهر آسمانی، باز سر کن نغمه ای رو از دیار هم صدایی


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت 11:39 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

سن بنیم حیاتم سن
سن بنیم,عمرم,هر شیئم سن
سن سیز اصلا
سندن باشکا سمیوردم
سندن باشکا ایسترمدم
سنی ازلدم,,,چوک ازلدم عاشکم سنی ازلدم.....
__________________
منو ببخش اگه واسه چشمای تو خیلی کمم
تو یه فرشته یو من خیلی باشم یه آدمم
منو ببخش اگه فقط می خوام بشی برای خودم
ببخش اگه کمم زیادی عاشقت شدم

نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت 11:26 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دست خودم نیست


اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!


اگر میبینی
چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه
های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم
نیست!


دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.


دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!


به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!


دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی


 



نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت 11:20 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس