آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست دیشب که بارون می اومد من و دلم حرف می زدیم دفتر خاطراتمو با همدیگه ورق زدیم از پشت صفحه های دور نگام به اسم تو رسید دلم یه دفعه بی دلیل یه آه کوتاهی کشید یادم اومد روزی رو که چشام چشای تو رو دید خواستم که درگیرت نشم اما مگه دلم شنید پا توی این جاده گذاشت، دل کوچیک و بی کسم نمی دونم چه جوری شد،تو شدی همه نفسم وقتی که عطر عاشقی پیچید توی جون و تنم گفتی به من با خنده ای باید ز تو دل بکنم چشمای بارونی و خیس سهم دل از این عاشقیس تو راست میگی که سادگیم گناه چشمای تو نیست
--- ده ثانیه ی زیبا --- ده ثانیه تا ا نتها ، پا یا نی بی سر و صدا. بی خبر ا ز هر شب و روز ، من و یه شمع نیمه سوز یکی گذشت از ثانیه ، 9 تای دیگه باقیه . ای کاش تو لحظه ای که رفت ، مید ید مش 1 بار دیگه اون دور بود و تو حسرتش ، ثانیه ها که میگذشت. ای کاش تو این 1 ثانیه ، بی بودنش نمی گذشت ساعت میگه 2 ثا نیه ، 8 تای دیگه باقیه . یه عمر نشستم منتظر ، کی میگه ا ینا بازیه فقیر بودن جرم منه ، عاشق بودن تنها گناه . یه عمری چشم به در بودم ، این آخرها هم چشم به راه ساعت بازم بهم میگه ، 3 ثانیه رفته دیگه . خبر داری چه زود گذشت مونده فقط 7 ثانیه . هی با خودم گفتم میا د ، امید تو ندی به باد داد میزنم پس کی میای ، کسی جوابمو ندا د ، ازم فقط این باقیه . ثانیه پشت سر هم رفتن تا شش و هفت و هشت . لحظه تو گوشام داد میزد ، 8 ثانیه ازت گذشت من موندمو 2 ثانیه ، ا زم فقط این با قیه چشم امیدم ساقیه . آی ای باد سحر ، واسش ببر تو این خبر . بگو که من تا آخرین خیره بودن چشمام به د ر ثانیه نهم که رفت ، مونده فقط 1 ثانیه سرت سلامت نازنین ، از من یه لحظه باقیه . قسمت نشد ببینمت ، شا ید که لایق نبو دم منتظرت موندم ، یه وقت نگی که عاشق نبودم ثا نیه ی 10 گل یاس ، را حت شدم دیگه خلاص . آزاد شدم بیام پیشت ، بی واهمه بی چرا قشنگ ترین ثانیه ها ، این 10 تا بود که زود گذشت
شنبه 6 مهر ماه سال 1387
آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعترحرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم
آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوهزندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید
آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، وزمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد
آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم
مگه میشه بی تو باشم
از شبی که روبرومه
چطوری بی تو رها شم
به تو مدیونم همیشه
مثه شمع صبحه فردا
مثه موج سرد و تنها
به نگاه نازه دریا
به تو مدیونم همیشه
من خسته من بی رود
مثله خاک سرد و تشنه
به نوازشای بارون
به تو میرسم دوباره
زیره رگباره ستاره
وقت بارون نگاهت
رو حریر شب میباره
اگه پایانی نباشی
واسه بغض خستگی هام
چطوری برگردم از این
خنده های بی سرانجام
تو خدای عاشقایی
به تو مدیونم همیشه
وقتی اسمتو میارم
لحظه لحظه تازه می شه
به تو مدیونم همیشه
من خسته من بی رود
مثله خاک سرد و تشنه
به نوازشای بارون
به تو میرسم دوباره
زیره رگباره ستاره
وقت بارون نگاهت
رو حریر شب میباره
به تو میرسم دوباره
به او بگویید دوستش دارم با صدایی آهسته
آهسته تر از صدای بال پروانه ها به او بگویید دوستش دارم
با صدایی بلند بلند تر از صدای پرواز کبوتران عاشق به او بگویید دوستش دارم
با هیچ صدایی چون فریاد دوستت دارم نیاز به صدای بلند یا کوتاه ندارد فریاد دوستت دارم را میتوان با تپش یک قلب به تمام جهانیان رساند
پس بگذار بدون هیچ شرمی بگویم دوستت دارم....
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |