شعر و متن عاشقانه
شاید با لبخندی تلخ از اینجا بروم در شرجی شب گرم تابستانی شاید با شوق بقچه ی کهنه ام را زیر بغل گرفتم بی خداحافظی رفتم وقتی تو در خوابی میروم به نا کجایی که عمری ست انتظارش را میکشم و کسی نمی پرسید از رازهایی که در بقچه ام خواهم برد مشامم را مرگ نوازش میکند و گوش فلک را شیهه ی اسبی سیاه کر میکند ....آن اسب برای من زین شده است
نوشته شده در چهارشنبه 88/2/30ساعت
12:27 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |