ای که تو گفتی به اسم من کسیو نداری دیگه آدم شدیو به من نیازی نداری فکر نکن دنیا همینطور میمونه به کام تو من که رفتم خط زدم خط سیاه رو نام تو چی خیال کردی منو ول کردی تو دستای باد چجوری دلت اومد عشقمونو بردی ز یاد مگه تو بویی نبردی از مرامو معرفت رفتیو منو فروختی به غریبه عاقبت می خوام این فکر تورو از تو سرم بیرون کنم خونه ایی که ساخته بودیم توی دل ویرون کنم می دونم یه روز میشه می یای سر حرفای من اما اون روز دیگه دیره تو دیگه مردی واسه من چی خیال کردی منو ول کردی تو دستای باد چجوری دلت اومد عشقمونو بردی ز یاد مگه تو بویی نبردی از مرامو معرفت رفتیو منو فروختی به غریبه عاقبت شادم که در خیال تو میگریم شادم که بعد وصل تو باز اینسان در عشق بی زوال تو میگریم پنداشتی که چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر نیست اما چه گویمت که جز این آتش بر جان من شراره ی دیگر نیست عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی از فراقش سوختن عشق یعنی سر به در آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی بنده فرمان شدن عشق یعنی تا ابد رسوا شدن عشق یعنی گم شدن در کوی دوست عشق یعنی هر چه در دل آرزوست عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق یعنی یک تبسم یک نگاه عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره و در یا شدن عشق یعنی پیش محبوبت بمیر عشق یعنی از رضایش عمر گیر عشق یعنی زندگی را بندگی عشق یعنی بندگی آزادگی التماس دعا
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم پس از این، دلم بیتو چون گور سرد است
بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان عمر صرف کسی کن که دلش جان تو باشد امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند درسکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دل داده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت این منم چون گل پرپر که نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم اگه عاشقی یه درد، چه کسی آن درد رو ندیده تو بگو کدوم عاشق، رنج دوری نکشیده اگه عاشقی گناه، ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم، یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرم عشقت، پرپروازم بستند تو ندیدی من مغرور چه بی صدا شکستم چه بگم وقتی که عاشق، زخمی تیغ هلاکه همه بال و پر زدناش رقص مرگی روی خاک ان
بیا بخت من شو،در آغوش من باش
مرو،بی تو شبهای من بی ستاره است
تو پروین شبهای خاموش من باش
یهوده مکن عمر گران صرف رفیقان
کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که
روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من
گمان می کردم میگوید: دوستت دارم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |