سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

مرا به تنهایی نسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد .

 

دوست داشتنی ترین طعم زندگیم برای تو مینویسم

 

برای همین تویی که پاسخ یکی از سوالات امروزت این است که : من برای از تو نگفتن هنوز جوانم!

 

من چگونه از تو دور شوم ؟؟؟ تویی که آرام و بی صدا در دلم لانه کردی و حالا معصومانه به من نگاه می کنی ؟

 

تویی که تمام ذهنم را با یادت آغشته کرده ای ؟

 

نگاه تو آسودگی ست و آرامشی که مرا در یاد تو تسخیر می کند .

 

میدانی ! کاش میشد زیر بارانی که در دلم می بارید قدم می زدی و من فرصتی می یافتم تا حضورت را مرور کنم .

 

افسوس ..... تو نمی دانی اینجا پر از تکرار نام توست ....انگار اشیاء نام تو را زمزمه میکنند .

 

کاش میتوانستم صراحتم را در صداقت عجین کنم و بگویم دلم برایت تنگ است .   

 

عزیز غزلهای ننوشته ام  خودت بگو ...... تویی که سوژه و هدف زندگی ام شدی .....چه بنویسم در  این غروب بدرنگ ...... بی تو ؟؟؟؟

 

تو اولین و تنها کسی بودی که انگشتان احساسم را لمس کردی و بوسیدی و گفتی

 

تمام لبخند هایمان را به می بوسه غسل می دهی

 

و من دعا میکنم هرگز  رد پایمان از ساحل نگاه همدیگر محو نشود .

 

عزیزکم :مرا به تنهایی نسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد

 



نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 5:21 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

بعد از اولین نگاهت ...


من در شهر چشمانت گم شدم ...


کوچه های شهر بوی آسمان می داد ...


روی بام خانه ها لانه کرده بود ،،، فریاد ....


بعد از اولین نگاهت ...


خاطره هایم جان تازه ای گرفتند ... 


و من با لحظه هایم همدم ناقوس شب شدیم ...


بعد از اولین نگاهت ...


دیوانگان مرا به سخره گرفتند ...


و هیچکس نمیدانست عطر نگاه تو آوارگی دارد ...


میدانم دستان کوچکم


نمی توانند آغوش گرمی برای دلتنگیهات باشند ...


اما بدان در جنگ با گریه ها ....


طلایه دار سپاه تو منم ...


بدون نگاهت عشق را نمیفهمم ...

 

و نفس کشیدن اجباریست ...


بعد از اولین نگاهت ...

 

احساسم بال در آورد ....


و به سوی شهر چشمانت پر کشید ...

 


نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 5:20 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

 

تو را همچون گوهری در صدف یافتم و تا ابدیت از تو محافظت خواهم کرد

 

تو را همچون زیبائی آسمان یافتم و همیشه در تو پرواز خواهم کرد

 

تو را همچون دریا یافتم و همیشه در تو خواهم بود

 

زیرا تنها معبود و هستی و عشقم تو هستی

 

همیشه زنده باش که از زنده بودم تو من نیز زنده خواهم بود

 

همیشه شاد باش که از شادیت دل من نیز شاد خواهد بود

 

همیشه با محبت باش چون محبتت نیازم خواهد بود

 

دوست دارم . . . خوبم ، بهتر از تو هرگز ندیده ام و نخواهم دید تا ابدیت

 

دوستت دارم و همیشه دوستت خواهم داشت تا ابدیت

 

           

تو خود لحظه عشقی ، یه والنتاین تا همیشه

 

با تو هر نفس دل من ، مثل آینه می درخشه

 

تو غزل غزل بهونه ، واسه شعر بی اجازه

 

تو هوای شرجی دل ، معنی هوای تازه

 

 

 




نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 5:14 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچکس واقعاً

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد.

یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است

یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است !

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم :

خدایا، تو قلب مرا می خری ؟.

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم 

ببخشید، دیگر

"برای شما جا نداریم

از این پس به جز او کسی را نداریم"

 

LOVE PICTURE،عاشقانه عکس



نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 4:58 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

  یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس
نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر
جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم
و تاوان آن هرچه باشد
ادامه مطلب...
نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 4:50 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

شروع می کنم به از تو
نوشتن کاغذ مست می گردد قلم به رقص در می آید نمی دانم چرا هر وقت می
خواهم چیزی از تو بر روی کاغذ بیاورم واز تو بنویسم وجودم،قلمم،کاغذم همه
و همه به وجد می آییم.عزیزم!تمام شب در خیالت گریستم هنوز پاییز چشمانت را
روی شاخه های سرد انتظار جستجو می کنم نمی دانی چقدر محتاج نوام.هنوز
کاغذهایم به شوق نگاهت رنگ کاهی را پس می زند وتمام شب وتمام ثانیه ها،
یکی یکی می گذرندوبه دریا ها اشک هایم روان می شوند انگار تاب دیدن پاییز
چشمانت را ندارد کاش برگردی زود،کوچه بی تو دل تنگی دارد کاش برگردی زود
ومی دیدی که دلم بی تو چه حالی دارد ببینی که هنوز حلقه زرد خورشید داغ
تنهایی من را دارد کاش زود برمیگشتی تا قاب عکس روی دیوار تهی از چهره تو
نباشد وتمام صفحات دفترم از حرف ونگاه واسم تو پر شود کاش زود بر می
گشتی.تو اگر برگردی من تمام شاخه های گل یاس را با تمام احساس تقدیمت می
کنم .


نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 4:47 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عکس عاشقانه
ادامه مطلب...
نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 4:44 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

اشکی که بی‌صداست پشتی که بی‌پناست دستی که بسته است پایی که
خسته است دل را که عاشق است حرفی که صادق است شعری که بی‌بهاست شرمی که
آشناست دارایی من است ارزانی شماست

---------------------

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد .بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت میکارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم

---------------------

به
من میگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . .
باورم نمی شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . !
سالهاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم

---------------------

همیشه
انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن...! شاید کسی در پی تو
می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند...! و تو... هیچ وقت او را
ندیده ای

---------------------

آرزوم بی تو محاله لحظه هام بی تو سواله

بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره

من نمی خوام تو خیالم بگمت عاشقت هستم

دوست دارم که راستی راستی حس کنم تو رو تو دستم

----------------------

عشق بها دارد ... من و تو بودیم و یک دریا عشق ، حالا من هستم یک دنیا اشک ... آری ... عشق بها دارد !!!

----------------------

چه
زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز
است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش
میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست

----------------------

می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان
خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس
نکنم

----------------------

دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

----------------------

شنیدم که شمشیر یکی را دوتا می کند بنازم به شمشیرعشق که دوتا رایکی می کند .

----------------------

ما
همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم.
غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

----------------------

دلیل آفرینش انسان عشق بود وخدا انسان را عشق افرید چون عشق بود و در قلب انسان عشق را نهاد تا عشق شود پس باید قدر ایننعمت الهی 
قدرت عشق را دانست

----------------------

هرگز
برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای
خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

----------------------

زندگی مثل یه جاده است ، من و تو مسافراشیم ، قدر لحظه ها رو بدونیم ، ممکنه فردا نباشیم .

----------------------

دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!

----------------------

دوستت
دارم اما نه به اندازه ی بارون ، چون یه روز بند میاد . دوستت دارم اما نه
به اندازه ی برف ، چون یه روز آب می شه . دوستت دارم اما نه به اندازه ی
گل ، چون یه روز پژمرده می شه . دوستت دارم به اندازه ی دنیا ، چون هیچ
وقت تموم نمی شه

----------------------

هیچ وقت گریه نکن چون هیچکس لیاقتش رو نداره ! اون کسی هم که داره طاقتش رو نداره !


نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 4:40 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

گر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

شعر عاشقانه ی ابدی

اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقی که من دیگر نباشم

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان?

که مرا به یاد تو آورد......

شعری که همیشه با تو بماند.

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقی که من دیگر نباشم

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان?

که مرا به یاد تو آورد......

شعری که همیشه با تو بماند.


نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت 4:38 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

چقدر امروز من شکسته ام... می خوام از دست تو بگریم تا برسم به اوج ابرا... دیگه حتی چشمامم کم آوردن توی این هجوم اشکا...
می دونی؟! راحته مردن... اما وقتی موندی دیگه تو باید بجنگی...
چرا حتی لحظه ها سنگین شدن.؟! همون دقایقی که با تو حتی یه لحظه هم نبودن.
سینه ی سنگین و پر غصه ی من... پر بغضه... تو کجا و دستای خالی و سرد من کجا..؟!
هی ! بیا ! کوچه ی این دل تنگه اما خالی از صدای پات..سرده اما منتظر برای هرم گرمای نفسهات.
کاش می شد فقط خوبی ها و لحظه های خوب و پرخاطره با تو بمونه تو خاطرم.
اگه
کوچت بی صدا بود... ولی تا دلت بخواد گریه های من پر فریاد بود و هق هق.
من تنها من خسته... هر چی باشم عاشق تو... قلبمو با هر دو دستم می ذارم سر
راهت.

یه روزی شاید بمونی با دلم. تا از همه خستگی هام هیچی نمونه، بدم به باد و بزنم فریاد.
شاید که تو تا همیشه باشی پیشم.
من تنها، من خسته، پر دردم، پر غصه.
می دونم که تو می تونی و فقط خودت می تونی دستامو تو دست بگیری ببری تا اوج ابرا.


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/27ساعت 9:37 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<   <<   56   57   58   59   60   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس