سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

عکس کارت پستال های عاشقانه bo2aks.com


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/15ساعت 11:28 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عکس کارت پستال های عاشقانه bo2aks.com


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/15ساعت 11:26 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عکس کارت پستال های عاشقانه bo2aks.com

 

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/15ساعت 11:25 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عکس کارت پستال های عاشقانه bo2aks.com

 

با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم

 و جادهایه رفتنت را خط ختی!

 کسی برایه من نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم را خط بکش.

بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،مهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!!

کدام صبح میایی؟ کدام چمدن ماله تست؟

کدام دست ترا به من میرساند؟

کدام رز ماله من میشوی؟

بیا که درده دلم را فقط تو میفهمی...


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/15ساعت 11:22 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

گفت بنویس گفتم با چه بنویسم
قلم ندارم گفت با استخوانت بنویس گفتم مرکب ندارم با چه
بنویسم گفت با خونت بنویس گفتم ورق ندارم بر روی چه بنویسم
گفت بر روی قلبت بنویس گفتم چه بنویسم گفت بنویس دوست دارم

کاش می دیدم چیست آنچه از
کلام تو تا عمق وجودم جاریست! صدای قلب تو را ،پشت آن حصار
بلند همیشه می شنوم من در آن لحظه که صدای موسیقی احساس تو
را می شنوم برگ خشکیده ی ایمان را در پنجه باد رقص شیطانی
خواهش را در آتش سبز! نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر می
بینم..... کاش می گفتی چیست آنچه از کلام تو ، تا عمق
وجودم جاریست


وقتی که گریه کردیم گفتن بچه
است................. وقتی که خندیدیم گفتن دیونه
است.................. وقتی که جدی بودیم گفتن
مغروره............................. وقتی که شوخی کردیم
گفتن سنگین باش............................. وقتی که حرف
زدیم گفتن پر
حرفه...................................................
وقتی که ساکت شدیم گفتن
عاشقه...................................................
حالا ام که عاشقیم می گن گناه


سهراب : گفتی چشمها را باید
شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم
ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی او نه چشم های
خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در
زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده


دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود


فرشتگان روزی از خدا پرسیدند
: بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا
آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این
مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی
افتد

ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:28 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

با مداد رنگی روزه آمدنت را
نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط ختی! کسی برایه من
نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم
را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو
هستی،مهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به
من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام
چمدن ماله تست؟ کدام دست ترا به من میرساند؟کدام رز ماله
من میشوی؟بیا که درده دلم را فقط تو میفهمی


نمی نویسم ..... چون می دانم
هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم .... چون می
دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ......
چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ..... زیرا
اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ...... چون
تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام


عشق بین دو نفر این نیست که
هر دو زیر باران خیس شوند عشق آن است که یکی چتر شود برای
دیگر... و دیگری هیچگاه نفهمد که چرا خیس نشود


اونی که یار تو بود، اگه
غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد،
دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که
دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب
بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد
اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال
تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا
نمی ذاشت... اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش
رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد


صدای چک چک اشکهایت را از پشت
دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت
شب ‌، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می
شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می
دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم
به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می
شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته


شب را دوست دارام بخاطر سکوتش
سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر
بودنش در تنهایی تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق و
عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش


نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:21 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

یک بار خواب دیدن تو... به
تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس،
خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل
دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و
تاوان آن هرچه باشد


براش بنویس دوستت دارم آخه می
دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی
یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن
یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو
... بنویس


تو را هیچگاه نمی توانم از
زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی
کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت
رنگ می زنم


امشب گریه میکنم .گریه میکنم
برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن
نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم
وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت
دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام
تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم


هرگز ندیدم بر لبی لبخند
زیباى تورا" "هرگز نمى گیرد کسى در قلب من جاى تورا"


نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:20 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

یک بار خواب دیدن تو... به
تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس،
خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل
دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و
تاوان آن هرچه باشد


براش بنویس دوستت دارم آخه می
دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی
یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن
یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو
... بنویس


تو را هیچگاه نمی توانم از
زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی
کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت
رنگ می زنم


امشب گریه میکنم .گریه میکنم
برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن
نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم
وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت
دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام
تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم


هرگز ندیدم بر لبی لبخند
زیباى تورا" "هرگز نمى گیرد کسى در قلب من جاى تورا"


نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:19 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عشق بی همتا(مادر)

می پرسم: می دونی؟! من چی؟! چی ام؟!

می گی: آره، عاشقتم! می گی: عشق. می گی: عشق بازی. می گی: عاشقی! می گی: عاشقتم! می گی: منم دیگه! من با بغض می پرسم بهشت برای من که مادرم؛ تویی و  مادران همه می دانند که بهشت برای این عشق پاداش کمیست... بهشتی که جز آناتی آنی از آن من نیست... رنج می برم بی منت، عشق می بری بی درخواست؛ تو بزرگ می شوی و من پیر! بزرگ شدنت گریختنی است از آغوش من چه واهمه اگر که گریختنت حس مادری مادرم باشد، می گویم و می گویی و مادرم می گفت: تا مادر نشوی نمی فهمی! دوستت دارم و همین برای من کافیست... همین...

می گم: اون چیه که هیچ وقت بس نیست؟

می گم: حالا وقت چیه؟

می گم: بمون پیشم، من هنوز چیکار نکردم؟

می گم: در گوشم بگو!

می گم: عشق من کیه؟

...

تو با خنده جواب می دهی...

مرا می بوسی و بهشت زیر پایم می روید،

من عاشقم و رنج می برم، تو معشوقی و عشق!

و این شبیه معجزه ایست برای انسان طمعکار...

من نیز بهشتی بودم که بیرحمانه از مادرم دور شدم؛

که فهمیدن حس مادری خود رهی به بهشت جاودان است!...

می دانم که نمی دانی؛

من با تو فهمیدم که مادرم راست می گفت...

(... و تو تا مادر نشوی نمی فهمی...)


نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:15 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران *  دوستت دارم * . 

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی  * دوستت دارم * . . .

من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم

به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * .

لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .

آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...

به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * .

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط  تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ...

به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .

به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی

به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ...

ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها  * دوستت دارم *  . 

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟

این بار او سکوت کرد .

و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...

اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...

و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:14 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس