باید فراموشت کنم، چندیست تمرین می کنم من میتوانم، می شود،آرام تلقین میکنم با عکس های دیگری تا صبح صحبت می کنم با آن اتاق خویش را، بیهوده تزیین می کنم سخت است اما میشود در نقش یک عاقل روم نه شب دعایت می کنم، نه صبح نفرین می کنم حالم نه اصلا خوب نیست، تا بعد بهتر میشوم فکری برای این دل تنهای غمگین میکنم من میپذیرم رفته ای و بر نمیگردی، همین خود را برای درک این صد بار تحسین میکنم از جنب و جوش افتاده ام،دیگر نمی گویم به خود وقتی عروسی میکنیم ،این می کنم آن میکنم!!!!! هرچه دعا کردم نشد، شاید کسی امین نگفت حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم نه اسب، نه باران و نه مرد،....تنهایم و این دائمی است اسب حقیقت را خودم با این نشان زین میکنم یا میبرم یا باز هم نقش شکستی تلخ را در خاطرات سرخ خود، با رنج آذین می کنم حالا نه تو مال منی،نه خواستی سهمت شوم این مشکل من بود و هست، در عشق گلچین می شوم کم کم ز یادت می روم،این روزگار و رسم اوست این جمله را با تلخی اش ،صد بار تضمین میکنم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |