چقدر دست تو با دست من محبت کرد و انحنای لبت بوسه را رعایت کرد من از تو با شب و باران و بیشهها گفتم کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان، خانم ! سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟ وَ تن، تنت، که وطن شد غزل مطنطن شد ! - به سمت عطر تو تا قبلهها عوض بشوند منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه ! رکوع کرد ... وَ تسبیحهاش پاره شدند ! قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟! - و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب ! سلام بر تو که باران به زیر چتر تو بود غزل به روی لبت شادمانه می رقصید |
|
|
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |