ای کاش زبان نگاهم را می دانستی و با این همه سکوت مرا به خاموشی متهم نمی کردی کاش می دانستی من همیشه با زبان چشمانم با تو سخن می گویم چشمانی که از ندیدنت سیل ها دارند برای جاری ساختن سخن ها دارند برای گفتن غزل ها دارند برای از تو سرودن و عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن کاش می دانستی که من تو را دوست دارم کاش می دانستی.... سعی کن تنها باشی زیرا تنها بدنیا اومدی و تنها از دنیا خواهی رفت بگذار عظمت عشق را درک نکنی... زیرا انقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود باشد زیرا اگر عشقی در ان منزل کند به ویرانه های ان هم رحم نخواهد کرد اما اگر عاشق شدی سعی کن تنها یک نفر را دوست داشته باشی سعی کن عشقی که داری عشقی پاک باشد. با خنده ی او بخند و باگریه اش گریه کن و تنها برای عشق خود قدم بردار... درگوش من آوای تو بود تو نبودی دل زیرلب آهسته تمنای تو می کرد درحسرت ایمای تو بود تو نبودی نقاشی دریا که کشیدم تک وتنها محتاج تماشای تو بود تو نبودی آن عطرقلم جوهرعشق ودل رسوا خواهان هوسهای تو بود تو نبودی صد قافله دل به هوای سرکویت دل وسعت دریای تو بود تو نبودی دیشب که گل از آئینه ماه گل انداخت درفکر تمنای تو بود تو نبودی
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |