با مداد رنگی روزه آمدنت را
نمی نویسم ..... چون می دانم
عشق بین دو نفر این نیست که
اونی که یار تو بود، اگه
صدای چک چک اشکهایت را از پشت
شب را دوست دارام بخاطر سکوتش
نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط ختی! کسی برایه من
نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم
را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو
هستی،مهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به
من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام
چمدن ماله تست؟ کدام دست ترا به من میرساند؟کدام رز ماله
من میشوی؟بیا که درده دلم را فقط تو میفهمی
هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم .... چون می
دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ......
چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ..... زیرا
اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ...... چون
تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام
هر دو زیر باران خیس شوند عشق آن است که یکی چتر شود برای
دیگر... و دیگری هیچگاه نفهمد که چرا خیس نشود
غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد،
دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که
دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب
بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد
اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال
تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا
نمی ذاشت... اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش
رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد
دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت
شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می
شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می
دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم
به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می
شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته
سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر
بودنش در تنهایی تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق و
عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |