سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد

ولی یاران نمی دانند که من دنیایی از دردم

به ظاهر گرچه می خندم ولی....

اندر سکوتی تلخ می میرم...





مثل باد سرد پاییز

           غم لعنتی به من زد

حتی باغبون نفهمید

            که چه آفتی به من زد 




mnr

این اشعار : کار یکی از دوستان

دیوانه...

پرده افتاده به قلب و دیده ام

              آن گل شرمی که می بویده ام

شعله های گرمی از لب خوانده ام

              نغمه ی عشقیست که با تو مانده ام




mnr

گرچه بر قابت گهی مینگرم

            ضربه های قلب خود مشکنم

مرگ را با های و هویت میزنم

             اشک را از رو نگاهم میبرم




mnr

این چه عشقیست که دیوانه شدم

                          دوره گرد و مثل پروانه شدم




mnr

 نمیدانم چرا با اینکه میدانم

                  ازآن من نخواهی بود

چرا با تارو پود جان

                   برایت خانه میسازم




mnr

از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد

تمام جستجوی دل سوال بیجواب شد

نه رفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها

خطوط نقش زندگی چو نقشه ای بر آب شد




mnr

هر چه می خواهم غمت را در دلم پنهان کنم

سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن




mnr

عذاب با تو سر کردن برای من یه تسکینه

تو چی می فهمی از من که عذابم با تو شیرینه




mnr

کاش ذر این وسعت سبز یک نفر درد مرا می فهمید....




mnr

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این منزل ویرانه ندارد
دل را به کف هرکه دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد




mnr

شاید دیگه قسمت نشه ببینمت تو رو من

شاید دیگه خاطره شه لحظه های تو با من

کاشکی بدونی رفتنم فقط به خاطر تو بود

دست بی رحم سرنوشت عشقمو از دلم ربود




mnr

 

از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند

ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود

 شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!


نوشته شده در شنبه 88/12/15ساعت 12:41 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس