شعر و متن عاشقانه
خواهم امشب را که با غم سر کنم باز دلم گرفته گریم اختیاری نیست آخه جز گریه منو کاری نیست یه عمری از محبت بی نصیبم ای خدا آخه من غریبم ای خدا کو خوبی کدوم مهر ما که چیزی ندیدیم از این دنیای شیرین فقط سختی کشیدیم کدوم بخت کدوم شانس ما که شانسی نداریم هی پشت سر هم همش بد میاریم ما خون جگر خوردیم سوختیم وساختیم به جرم زنده بودن همه هستی را باختیم
دفتری با اشک چشمم تر کنم
نام آن دفتر نهم دیوان عشق
اشک را عنوان آن دفتر کنم
نوشته شده در یکشنبه 88/12/2ساعت
10:48 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |