شعر و متن عاشقانه
و آن آری، تو نبودی و چشمانم بیقرار گریستن بود. . .
چشمانم بیقرار گریستن بود، تا شاید قطرات باران ابرهای غصه ام، مرهمی باشد
بر التهاب دلتنگی های گاه به گاه که با اندک غفلتی از کوله بار تنهایی ام
بیرون می پرند و حس کوچک خوشبختی ام را به تمسخر می گیرند و با خنده های
سرمستانه شان دلم را به عزای دوری دستانت می نشانند.
هنگام، بی تاب تر از همیشه، در پس ویرانی های کوچه دلم به دنبال تو می
گردم تا سر بر شانه های مهربانت بگذارم و با گریه هایم به هجوم دلتنگی ها
بخندم. اما . . .
نوشته شده در جمعه 88/6/20ساعت
3:57 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |