آرام و آهسته آمدی...با قدم هایی استوار... و صدایی که هیچ گاه از ذهنم خارج نمی شود.... چه لذتی داشت برای اولین و آخرین بار عاشق شدن... فرار از تنهایی و غربتی که خود آن را ساخته بودم... چقدر بزرگ شدم با تو... چقدر صبور شدم با تو... اما........ راه های رسیدن مسدود است... و من به قاب خالی ات خیره می شوم. کلمات نمی توانند تو را به من بازگردانند... زیرا شاهان کم التفات به حال گدا کنند... نصیحتی کنمت دوست دلداده ی من... عاشقی سکوت است رنج و دل مرده ی من... عاقبت شکست تنگ بلور دل من... و سیندرلا نیافت عشق خود ای دوست مهربان من... دستانم می لرزد... اشک هایم جاری است... غصه ها تکراری است... نصیحتم می کند مرغ اهورایی... عاشقی بود پشیمانی....
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |