آیا می دانی در فراق تو می سازم و می سوزم آیا می دانی بی تو عالم برایم پوچ و بی معنی است آیا می دانی که قصه هایم بی تو بی معنی است آیا می دانی که چراغ قلبم در فراق تو خاموش است آیا می دانی که رشته افکارم در فراق تو از هم گسسته است آیا می دانی که بی تو جسمی بی روحم ، دلم می گیرد آیا می دانی چرا دلم می گیرد چون فقط تو را می طلبم وقتی تو نیستی دلم می گیرد چون فقط با تو زنده ام پس باید این حق را داشته باشم که دارای دلی پژمرده باشم چون نیازم نیست روحم نیست خواسته ام نیست بهترینم نیست پس در هجران تو همچون شمعی می سوزم باز هم دلم می گیرد تا لحظه ای که تو در کنارم باشی و وجودت را حس کنم .......... لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم باز گوئی در جهان دیگری هستم آری ، لحظه دیدار نزدیک است
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |