مرا به تنهایی نسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد . دوست داشتنی ترین طعم زندگیم برای تو مینویسم برای همین تویی که پاسخ یکی از سوالات امروزت این است که : من برای از تو نگفتن هنوز جوانم! من چگونه از تو دور شوم ؟؟؟ تویی که آرام و بی صدا در دلم لانه کردی و حالا معصومانه به من نگاه می کنی ؟ تویی که تمام ذهنم را با یادت آغشته کرده ای ؟ نگاه تو آسودگی ست و آرامشی که مرا در یاد تو تسخیر می کند . میدانی ! کاش میشد زیر بارانی که در دلم می بارید قدم می زدی و من فرصتی می یافتم تا حضورت را مرور کنم . افسوس ..... تو نمی دانی اینجا پر از تکرار نام توست ....انگار اشیاء نام تو را زمزمه میکنند . کاش میتوانستم صراحتم را در صداقت عجین کنم و بگویم دلم برایت تنگ است . عزیز غزلهای ننوشته ام خودت بگو ...... تویی که سوژه و هدف زندگی ام شدی .....چه بنویسم در این غروب بدرنگ ...... بی تو ؟؟؟؟ تو اولین و تنها کسی بودی که انگشتان احساسم را لمس کردی و بوسیدی و گفتی تمام لبخند هایمان را به می بوسه غسل می دهی و من دعا میکنم هرگز رد پایمان از ساحل نگاه همدیگر محو نشود . عزیزکم :مرا به تنهایی نسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |