شعر و متن عاشقانه
بعد از اولین نگاهت ... و نفس کشیدن اجباریست ... احساسم بال در آورد ....
من در شهر چشمانت گم شدم ...
کوچه های شهر بوی آسمان می داد ...
روی بام خانه ها لانه کرده بود ،،، فریاد ....
بعد از اولین نگاهت ...
خاطره هایم جان تازه ای گرفتند ...
و من با لحظه هایم همدم ناقوس شب شدیم ...
بعد از اولین نگاهت ...
دیوانگان مرا به سخره گرفتند ...
و هیچکس نمیدانست عطر نگاه تو آوارگی دارد ...
میدانم دستان کوچکم
نمی توانند آغوش گرمی برای دلتنگیهات باشند ...
اما بدان در جنگ با گریه ها ....
طلایه دار سپاه تو منم ...
بدون نگاهت عشق را نمیفهمم ...
بعد از اولین نگاهت ...
و به سوی شهر چشمانت پر کشید ...
نوشته شده در سه شنبه 88/4/2ساعت
5:20 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |