شعر و متن عاشقانه
بر سر شهر دلتنگیم نگاهم را زیارت کن... نگاه پر نیازم را به چشمانت تو دعوت کن... تو می گفتی اگه رفتم حلالم کن...برو باشد ولی شبها اگر دیدی بد آهنگ است بدان من گریه می کردم از این دنیا دلم تنگ است... من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم... ببین یک خواهشی دارم؟!!!...مرا در خود کمی حل کن... نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن... سوختم باران بزن ...شاید تو خاموشم کنی... شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی! آه باران من سرا پای وجودم آتش است... پس بزن باران...بزن شاید تو خاموشم کنی...
نوشته شده در چهارشنبه 88/2/23ساعت
11:35 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |