شعر و متن عاشقانه
روزم چون شب و شبم چون شبی بیمار است قلبم تابناک و لبریز از ندانستن هایم هوا هوای غم است هولناکترین فاجعه در راه است بادبانهارا بکشید لنگرهارا بردارید چه فرق میکند همه جا شب است فردا صبح هم شب است پس حرکت خواهیم کرد من با سرزمین های دوردست آشنایم باید رفت...... باید رفت.............
نوشته شده در چهارشنبه 88/2/23ساعت
11:7 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |