با تـــو بودن با تــو بودن
شعر عاشقی سـرودن
تــوی مـــعبد دل خــود
بتـی چون ترو ستــودن
با وفـــا و با مـــــحبــت
گل مــهربونی کاشتن
تا ابد واسـه هــــمیشه
تـرو عاشـــقانه داشتن
واسه یه قلب عاشق تک دلیل زندگیشه
زندگی بدون اینها ، دیگه زندگی نمیشه
بی تو بودن بی تو بودن
مثه تنهائی تو زنــدون
گریه کرده غصه خوردن
با دلی اســیر حــرمون
حـــسرت روزای رفته
روزائــی که رفته بر باد
تـوی تنــهائی نشستن
تنــها با خاطــره و یاد
برای قلب یه عاشق ، یه دلیله واسه مردن
چون نداره آرزوئی ،بی تو غیر جون سپردن
مرا سنگ صبوری بود روزی زمستان را سبویی بود روزی
مرا درد و فقانی بود روزی ز اشکم اه و دادی بود روزی
مرا یاس خوش بویی هم نوا کرد ز دل غم و دردم سوا کرد
مرا با اطلسی هم خانه کردند ز دل هم مرا دیوانه کردند
مرا بااب باران شسته بودند چو اهو در کوهساران کشته بودند
مرا باب تمنا بود روزی ز تنهایی ماوا بود روزی
مرا سنگ صبورم را شکستند مرا تنهای تنها باز بستند