شعر و متن عاشقانه

 دوست
عزیز نگاهی به طبیعت می اندازم و چیزی که قابل ستایش تو باشد نمیابم پس
ناچار به قلبم رجوع میکنم و آن را با خنجر محبت میشکافم و قطره خونی را به
عنوان سلام تقدیمت می نمایم امیدوارم که پذیرا باشی

اگر
ماه بودم به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم اگر سنگ بودم به هر
جا که بودی سر رهگذار تو جا می گرفتم اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر
لب باممان می نشستی اگر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی، می شکستی


سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی، می شکستی

من
از کجای تو شروع شدم در امتداد لحظه ای که امتداد تو بود از درون تو
گذشتم، در درون تو زاده شدم چون حوا که از دنده ی آدم بیرون آمد خودم را
تنها یافتم میان فاصله ای از خودم، تا سایه های تو *** غم هایم آشنا با من
نفس می کشند با حادثه های معمول از حوادث عبور می کنند از فضاهای رنگی به
جستجوی بیرنگی آهنگ بی صدای بودن، بودم یا طنین ترانه ای در دور *** کلاه
تو بزرگ بود و پر سایه و من و سبزهای کوچک، در انتظار نور سوار بر خیالات
خودم بودم که بادی وزید و پلکهایم < language="Java1.2"> در افق گم شد با سکوت *** در چشمانت سؤالی بود نوری که از
مردمکهایت می ریخت پریدن پرنده ای از میان پلکهایت در چشمانت سوال... و من
که بی تفاوت از کنارت عبور کردم

 خدایا من در کلبه ی حقیرانه ی  خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری. ارسالی از بهاره

من
عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری دارم به تقدیر خودم عمری عادت میکنم گفتی
محبت کن برو باشه خداحافظ ولی رفتم که تو باور منی دارم محبت میکنم .
ارسالی از بهاره

 عشق
با هم زیر باران ایستادن و خیس شدن نیست عشق ان است که یکی برای دیگری
چتری شود و او هیچگاه نفهمد که چرا خیس نشد. ارسالی از بهاره

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است. ارسالی از بهاره

تو
را گم  میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب بدین سان خوابهارا با تو زیا
میکنم هر شب تویی این کاه را چون کوه میسازد چه غوغایی در این دشت بر پاست
امشب چه پیچ و تابی دراد این اتش که من این پیچ و تاب را تماشا میکنم هر
شب کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی که من این واژه رو منی میکنم هر
شب.ارسالی از بهاره

 روزی
روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در
روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه
با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان

دوستت
دارم اما نه به اندازه ی بارون ، چون یه روز بند میاد . دوستت دارم اما نه
به اندازه ی برف ، چون یه روز آب می شه . دوستت دارم اما نه به اندازه ی
گل ، چون یه روز پژمرده می شه . دوستت دارم به اندازه ی دنیا ، چون هیچ
وقت تموم نمی شه

زندگی مثل یه جاده است ، من و تو مسافراشیم ، قدر لحظه ها رو بدونیم ، ممکنه فردا نباشیم

با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم بودی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

هرگز
برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای
خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست و دلم بس تنگ است بی خیالی سپر هر درد است باز هم می خندم آن قدر می خندم که غم از روی رود

گل

شمع
دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی... سوخت
پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی

میدونی فرق لبخند تو با لبخند من چیه ؟ تو وقتی شادی میخندی،من وقتی تو شادی میخندم

به همه لبخند بزن اما با یک نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به یک نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت همیشه برای یه نفر باشد

 در دنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ولی در دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم بازنده است

براش
بنویس دوستت دارم آخه میدونی.آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفها شونو از یاد
میبرن ولی یه نوشته ، به این سادگیها پاک شدنی نیست.اگرچه پاره کردن یک
کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره...ولی بنویس...

  می
خواهم گلی را برایت بفرستم اما می ترسم از اینکه پژمرده شود پس "س" را از
"گل سرخ" و "ل" را از گل " لاله" ، "ا" را از گل "اطلسی" و "م" را از گل "
مریم" بر میدارم و سلام را تقدیمت می کنم

  دیشب
فرشته ای فرستادم تااز تو مواضبت کنداماوقتی رسید توخواب بودی زود برگشت
وگفت هیچ فرشته ای نمی تواند مواظب فرشته ای دیگر باشد

 ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین! آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم

 

 کسی که الفبا رو اختراع کرد یه اشباهه خیلی خیلی بزرگی کرد و اونم این بود که : میون I و U رو فاصله انداخت

 چه
زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز
شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به
خاطره یک کلمه مرا ترک کردی ! چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه
حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! من سوختم

 عشق
یعنی پاکی و صدق و صفا خود شناسی حق شناسی از وفا عشق یعنی دور بودن از
خطا بنده بودن خلوت دل با خدا عشق یعنی نفس را گردن زدن پاک و طاهر گشتن
روح و بدن عشق یعنی صیقل زنگار دل دیدن اسرار غیب در جام دل

 عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی... آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است

 حقیقت
نه با شنا کردن بلکه با غرق شدن کشف می شود شنا کردن حادثه ایست که در سطح
اتفاق می افتد غرق شدن تو را به اعماق بی انتها می برد

 اگر نمیتوانی بالا بری پس سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای بالا رود

 میدونی
آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند، مثل " د "
دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه
روز مثل " ی " یارت بشن.

 سه
چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها. سه چیز در
زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش، امید و صداقت. سه چیز در زندگی
هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها ، موفقیت و شانس . سه چیز در زندگی از با
ارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان

 وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقشون پر عکس میشه اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی

 وقتی
که به دنیا اومدم صدایی در گوشم طنین افکند و گفت من تا آخرین لحظه عمرت
با تو هستم گفتم تو کیستی گفت من غمم: پیش خود خیال کردم که غم عروسکی هست
که من با اون بازی کنم اما الان که فکرشو میکنم میبینم من بازیچه ای هستم
به دست غم  

عشق

با
هزار و یک ترفند شاخه گلی مصنوعی را در میان گلهای شاداب گلدانت پنهان
کردم، و در دفتر خاطراتت نوشتم: «تو را دوست دارم، خواهم داشت تا زمانی که
آخرین گل پژمرده شود...»

 اگر در خواب میدیم غم روز جدایی را به دل هرگز نمیدادم خیال آشنایی را

تیری زدی به قلبم رد نکردم جدایی را تو کردی من نکردم

 اگر چشمان من دریاست تویی فانوس شبهایش اگر حرفی زدم از گل تویی مفهوم و معنایش

 در دنیایی که مردمانش عصا از دست کور میزنند من خوشباور آنجا محبت جستجو کردم

  اونی که از معرفت و مردونگی دم میزنه بی هوا از پشت به آدم خنجر میزنه

 معرفت در گرانیست به هر کس ندهندش پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش

 دوست دارم سیگار باشم لوطیان دودم کنند دوست ندارم شمع باشم دختران فوتم کنند

چه رنجی است لذت ها را تنها بردن... و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن... و چه بدبخت آزاد دهنده ایست تنها خوشبخت بودن...



نوشته شده در پنج شنبه 88/1/27ساعت 6:9 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس