دردمندم نام...عاشق می دوست من بودم و سکوت ...وقتی که نام تو امد...دیوار بی اختیار به من تکیه کرد... ارزوی من این است مثل یک سیم گیتار ...زیر دست تو باشم لحظه ی خوش دیدار در
کن زخم اشنایم...ای تار نوای تیرگی سرنکنی...جز عشق مرا به هیچ ساغر
نکنی...چون زخمه رسد به جانت ای مرسه جان...درد دل خود به جان دلبر نکنی
دل شکسته....لقب...بی کس تنها ...نام پدر...دریای غم...نام مادر ...تشنه
محبت...جرم...عاشق شدن...عاقبت نابودی فنا...........................از
روزی که حضورت معنای زندگی ام شد...تنها کسی که حکایت بی هنتهای عشق را در
گوش جااااااااااااانم زمزمه کرد....تو بودی عشق من......
خواهم از زمانی که برایم باقی مهنده در کنار تو لذت ببرم...شاکر روزهایی
که هر یک به هدیه بی مانندند...رویاها و امی دهایی که هر یک امکان امید
شدن دارند...و عشق ها و مهربانی ها که هر یک فرصت تجربه کردن دارند...یک
روز روز ااخر ما خواهد بوووود....
داشتم...دوست داشتم زاغکی باشم خالی از معنای عشق...دوست داشتم کسی بودم
اندر وادی عشق...دوست داشتم رها بودمکمند هر چه دل...دوست داشتم ای کاش
هرگز عاشق نبودم من...دوست داشتم امه مهربان بود همدم من...عزیزم
غروب سرد و غمگین دلت ...این منم دلگیرترین اوازها...در شکست شاخه های
اعتماد...محرم پر رمزترین رازها...با نگاهی سرد و خیس و دلشکن...میشوم
خیره در اغوش غروب...تا که شاید روزی در هوای انتظار...روزی یار من بیاید
از جنوب...این منم که حالا رو به جاده ها...خستهام در انتظار دیدنت...می
شمارم ثاتیه ها رو بی امان...هم زمان با لحضه رسیدنت
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |