سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

دوستم داشته باش ، هـمانـگونه که من دوستـت دارم
بگذار فاصله من و تو کمتر از آنی باشد :
که می خواهـیـم و نمی توانـیـم
که می توانـیــم و نمی گـذارنــد !
بگذار میان من و تو فاصله ای نـمـانــد
نه به خاطر خودت ،
و نه به خاطر من !
که به خاطر این عـشـق دوسـتـم داشـتـه باش
بـیـش از آنی که من دوسـتـت دارم


نوشته شده در دوشنبه 89/2/13ساعت 7:10 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

چه غریبونه شکستم


دل به این غریبه های تنها نبستم


پر کشیدم به آسمونا


تا شاید پیدا کنم راه تو رو تو کهکشونا


گشتم و صدات زدم


دل به هر دریای بی پهنا زدم


خوندم از تو ، از عشق تو


خوندم و سجده کردم بر مُهر تو



نوشته شده در چهارشنبه 89/2/8ساعت 6:33 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

رویش جان جهان نه تو دا نی و نه من

 

موج دریا می رود هر جا که دریاست خواه نا خواه

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

این پرستوست که می گریزد از هوا

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

عشق تو میرود سوی دگر دلدار همی

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

دست رستم شد خجل از کشتن سهرابش

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

می شوی خوار و ذلیل با رفتن ایمان دل

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

پیرهنش برگرداند چشم بینا را به بابا

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من

 

شسته رفته زندگیست آیینه ی دق

 

ارزش راز نهان نه تو دانی و نه من


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/8ساعت 6:31 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه

فقط  خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای

سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه  ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی  ،  شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون  نمی

باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که  نیستی  توی  این خونه ،   دیگه  آشفته

بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از

رنگ  و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از

تو


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/8ساعت 6:30 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

نمی دانم عاشق اشک می ریزد

یا باید اشک ریخت تا عاشق شد

نمی دانم باید همه او شوی تا عاشق باشی

یا باید عاشق باشی تا همه او شوی

نمی دانم دستانم اول از همه به سمت او دراز می شوند

یا این دلم است که هوای او می کند و بعد...


نوشته شده در چهارشنبه 89/2/8ساعت 6:27 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

رفتم رفتم
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هرکجا
هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه
من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه
من
رفتم و بار سفر بستم  با تو هستم هرکجا هستم

آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی
نازت را می خریدم تو ناز من را می کشیدی
به خدا که تو از نظرم
نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا
هستم

اگر مراد ما برآید چه شود
شب فراغ ما سرآید چه شود
به خدا کس ز
حال من خبر نشد
که به جز غم نصیبم از سفر نشد
نروی یک نفس ز پیش چشم من
که
به چشمم به جز تو جلوه گر نشد
رفتم و بار سفر بستم   با تو هستم هرکجا
هستم


نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت 10:13 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

حکایت جالبی است که فراموش شدگان ،فراموش کنندگان را هر گز فراموش نمی کنند

داشتم یک دل و آن هم به تو کردم تقدیم
بیش از این از من مسکین چه تمنا داری
  
غریبونه شکستم من اینجا تک و تنها
دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق نداری خبر از من
روزی تو می آیی نمانده اثر از من
 
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره
چرا وقت نوبت ماست آسمون جایی نداره؟؟
 
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت 10:11 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

توی صحنه غریب زندگی هممون در نقش یک بازیگریم

با همین تو بازی های روزگار از درون هم ولی بی خبریم

زندگی تولد یه خاطرست انگاری شروع یک نمایشه

کاشکی از دنیای این خاطره ها سهم ما تموم خوبی ها با شه

بهتره به قلبامون دروغ نگیم زندگی هر طور که باشه می گذره

منو تو مسافریم تو این روزا مثل خورشید تو نگاه پنجره

همون پشت نقاب صورتک همیشه از صبح تا شب قایم می شیم

واسه پنهون کردن گریه هامون روی قلب و روحمون خط می کشیم

اگه باز از روزگار دلت گرفت لحظه ها ثانیه ها ابری شدنبیا با من بیا بامن


نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت 10:10 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

تویی عاشقترین تنهای دنیا ............. منم خسته ترین مغموم دنیا
تویی صادقترین حرف رو لبها ............. منم غمگین ترین راز تو دلها
تویی زیبا طلوع صبح فردا ...............منم اینجا غروبی مثل شبها
تویی همچون قناری شاد و شیدا ...... منم مثل کلاغی رو درختا
تویی آشفته دل مغرور و رعنا............. منم همراز و همراه یه رویا
تویی عشق و محبت توی قلبها...........منم دیوونه مثل موج دریا
تویی تنها تویی یاد غریبها..................منم فریاد بی پایان غمها
تویی شاخه گل سرخ صدفها...............منم تنها شقایق توی صحرا
تویی آب زلال اشک چشمها................منم مرداب سرد توی دشتها
تویی عاشقترین تنهای دنیا.................منم خسته ترین مغموم دنیا

دوستت دارم

    حتی اگر قرار باشد

                 شبی بی چراغ، در حسرت یافتنت

       تمام پس کوچه ها را

                  زیر باران، قدم بزنم.

 

مرا فراموش مکن.


نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت 10:5 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت 10:2 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس