اگه کسی دیونه ات بود عاشقش باش اگه عاشقته دوسش داشته باش اگه دوستت داشته باشه بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه نشون داد ، فقط بهش یه لبخند بزن اینطوری وقتی همیشه ازش یه پله عقب تر باشی اگه یه وقتی خسته شد و یه پله ازت عقب موند تازه میشید مثل هم اگر تو دنیا قرار بود جای چیزی باشم دوست داشتم جای اشک تو باشم که توی چشمات متولد شم روی پلکات جون بگیرم روی لبهایت بمیرم با تـــو بودن با تــو بودن مرا درد و فقانی بود روزی ز اشکم اه و دادی بود روزی مرا یاس خوش بویی هم نوا کرد ز دل غم و دردم سوا کرد مرا با اطلسی هم خانه کردند ز دل هم مرا دیوانه کردند مرا بااب باران شسته بودند چو اهو در کوهساران کشته بودند مرا باب تمنا بود روزی ز تنهایی ماوا بود روزی مرا سنگ صبورم را شکستند مرا تنهای تنها باز بستند بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «میخوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام».یه روز دیگه گفت: «میخوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم.فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامهش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه میدونی؟من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند کشیدم وزیرش نوشتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام».حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام...
فهمیدی دوست دارم گربه داری می رقصونی
با این همــه ادا می خوای بازم تو قلبـــــم بــــمونی بترس از اون روزی کـــه من ، تحمــلم تموم میشه خودت با د ستــای خودت تـــیشه نزن به این ریشه فکر نـــکنی که تا ابــــــد چشم انتظارت میــــمونم ستاره ها فراوونن هرشب تو آسمون دل خیال نـــــــکن برای من تو مــــاه هفت آسمـــونی تو هــــــم یکی مثـــل همه ، باید اینو خوب بدونی تا وقتی یک رنگ نشدی، دلم باهات صاف نمیشه دورنگی هـــــات مال خودت ، بـرو برای همیشه بی
به گل گفتم: “عشق چیست؟” گفت: “از من خوشگل تر است…” به پروانه گفتم: “عشق چیست؟” گفت: “از من زیبا تر است…” به شمع گفتم: “عشق چیست؟” گفت: “از من سوزان تر است…” به عشق گفتم: “آخر تو چیستی؟” گفت: “نگاهی بیش نیستم * عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی . * رفتم رفتمرفتم و بار سفر بستم اگر مراد ما برآید چه شود
تو امشب باز یک گوشه نشستم در خیالم آمدم پیش تو و گفتم که خستم از همه
چیز و همه کس به تو گفتم های های گریه کردم زار زار ناله کردم گفتم اینجا
غصه دارم هیچکس را هم ندارم از همه چیز و همه کس من گسستم با همین دستهای
بستم مثل اینکه کودک هستم از تو پرسیدم تو میدانی که هستم؟ تو به من
خندیدی و گفتی که باز هم در این دنیای زیبا چشم بر خوبیها بستم
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.
با تو هستم هرکجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه من
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا هستم
آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی
نازت را می خریدم تو ناز من را می کشیدی
به خدا که تو از نظرم نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا هستم
شب فراغ ما سرآید چه شود
به خدا کس ز حال من خبر نشد
که به جز غم نصیبم از سفر نشد
نروی یک نفس ز پیش چشم من
که به چشمم به جز تو جلوه گر نشد
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجاهستم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |