سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

در جستجوی واژه های بی قافیه می روم

تا شاید راهی برای یافتنت بیابم

و قدم زنان در جاده زندگی

 بی نشانی از عشق

آری عشق همان مضحکه ترین واژه برای بی دلان

اما من می ترسم از تنهایی

از تنهایی که مجبور به ماندن در ان هستم

کسی کمکم نمی کند

 قلبم در انتظارت می تپد

و شوق دیدن تو امیدی را برای زندگی به من می بخشد

 اما روزگار بیش از انچه فکرش را می کردم با عاشقان ناسازگار است

 

در واپسین کوچه های تنهاییم

 سکوت خفقان زده راهم را برای هر فریادی بسته است

 می روم

و زمین پر از برگهای زرد و خشکیده ای است که ما ادم ها از خرد کردنشان ارامش می گیریم

به راستی چه ارامش غریبی!

فریاد درد انان شادمان می کند!

کوچه ها را یک به یک می گذرانم

مهتاب تنهایی بر من تابید

نیش خندی زد

در درونم به حال خود گریستم

چراکه نخواستم او بیشتر از این متوجه تنهایی من شود

 عشق من، تورا دوست می دارم و همیشه در کوچه های غربت و تنهایی انتظارت را می کشم

حتی اگر نیایی! دوستت دارم تا ابد...


نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت 4:21 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس