سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

          اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

         من درد مشترکم

             مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن میگوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

          و من با تو سخن میگویم

 

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من اندیشه های تو را دریافته ام

با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

و دستهایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان

و درگورستان غم با تو خوانده ام

زیباترین سرودها را

   زیرا که مردگان این سال

عاشقترین زندگان بودند

دستت را به من بده

دستهای تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

بسان ابر که با طوفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دریا

بسان درخت که با جنگل سخن میگوید

        زیرا که من اندیشه های تو را دریافته ام

               زیرا که صدای من

                           با صدای تو آشناست....

 


نوشته شده در شنبه 90/1/6ساعت 11:6 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس