سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه


دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم


 بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت


 


 می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای


 چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم


 را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم


 


 چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ


 وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن


 ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست


 


 شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی


پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم


 


 عشق ور زیدن ضمانت تنها نشدن نیست


 


 من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم، نگاهت را مگیر از من...که با آن عالمی دارم!


 کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت


 بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا


قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند


نوشته شده در جمعه 89/2/24ساعت 7:2 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس